واژه ی اردشیر در فارسی میانه به صورت ارتخشتر مرکب از ارتا به معنای مقدس و خشتر به معنای شاه است. اردشیر، پسر بابک، بنیان گذار سلسله ی ساسانی است. او در دوره ی اشکانیان فرمانروای شهر استخر در فارس بود ولی پس از مدتی علیه اشکانیان قیام کرد و پس از تصرف شهرهایی در ایران، در سه نبرد اردوان آخرین شاه اشکانی را شکست داد و شاهنشاهی ساسانی را بنیان نهاد. داستان آغار ساسانیان در شاهنامه ی فردوسی نیز آمده است. اگرچه من در منابع تاریخی سخنی از حضور اردشیر در قصر اردوان، چنان که در شاهنامه آمده است، ندیدم ولی بازگویی داستان عاشقانه ای که طبق شاهنامه ی فردوسی به آغاز سلسله ی ساسانی می انجامد، خالی از لطف نیست. البته این داستان در کتاب «کارنامک ارتخشتر پاپکان» (کارنامه ی اردشیر بابکان)، که از متون تاریخی-افسانه ای به جا مانده از دوره ی ساسانی به زبان پهلوی است، نیز ذکر شده است.
در داستان شاهنامه، اردوان، شاه اشکانی، پس از شنیدن برومندی و هنرمندی اردشیر پسر بابک در نامه ای از بابک تقاضا می کند که اردشیر را به کاخ او روانه کند
یکی نامه بنوشت پس اردوان سوی بابک نامور پهلوان
که ای مرد بادانش و رهنمای سخنگوی و با نام و پاکیزهرای
شنیدم که فرزند تو اردشیر سواریست گوینده و یادگیر
چو نامه بخوانی هماندر زمان فرستش به نزدیک ما شادمان
ز بایستهها بینیازش کنم میان یلان سرفرازش کنم
و بدین ترتیب اردشیر جوان راهی قصر اردوان می شود تا هم صحبت فرزندان اردوان باشد. اردوان نیز او را چون فرزندان خود ارج و قرب می نهد. ولی این ارج چندان نمی پاید زیرا یک روز که اردشیر به همراه اردوان و چهار پسرش به شکار رفته بود، گوری را شکار می کند. اردوان با دیدن گور شگفت زده می شود و به تمجید از شکارکننده ی گور می پردازد و در این هنگام یکی از پسران اردوان مدعی می شود که او گور را شکار کرده و به دنبال شکار جفت آن نیز هست. اردشیر این سخن ناروا را تاب نمی آورد و ادعای فرزند اردوان را دروغ می شمرد. در این میان اردوان بر اردشیر خشم می گیرد و به او دستور می دهد که به کار در اصطبل مشغول شود
برو تازی اسپان ما را ببین هم آن جایگه بر سرایی گزین
بران آخر اسپ سالار باش به هر کار با هر کسی یار باش
بیامد پر از آب چشم اردشیر بر آخر اسپ شد ناگزیر
اردشیر دلشکسته نامه ای به پدر خود می نویسد و به شرح ماجرا و شکایت از اردوان می پردازد. بابک در پاسخ او را نصیحت می کند که به عذرخواهی از شاه بپردازد. پاسخ بابک به اردوان در متن پهلوی «کارنامک ارتخشتر پاپکان» چنین است:
«اپش (پاپک) پت پاسخون، او ارتخشیر کرت نپشت، کوتو نی داناگیها کرت کذت چیژی کی زییان نی اژش شایست بوذن اپاک و چورکان ستیژک بُرت، و سخون درشت ادواچیها اوبش گپت. و کنوچ بوچشن گوی پت پشیمانیک اوهی، چی داناکان گپت استت کو : دوشمن پت دوشمن این نی توان کرتن کی هیچ ادان مرت هیچ کنشن ی خویش اوبش رسذ!
اینچ گپت استذ کو: آن کس موست آچارمند مه دیه کی جویذ هچ اوی نی و چارت»
ترجمه ی این متن به فارسی امروزی به این شرح است:
«پس (بابک) به پاسخ سوی اردشیر نوشته کرد که تو نادانیها کردی، چونکه به چیزی که زیان از آن نشایست بودن، با بزرگان ستیزه بردی و سخن درشت و ناگفتنی ها بدو گفتی. اکنون پوزش گوی و به پشیمانی گرای، چه دانایان گفتند که: دشمن به دشمن آن نتواند کردن که از نادان مرد به سبب کرده ی خویش به او رسد!
این نیز گفتند که: آن کس (را) از خود میازار که تو را از وی گریز نیست.»
متن شاهنامه نیز مطابقت کاملی با متن پهلوی دارد آنجا که در نامه ی بابک در پاسخ به اردشیر آمده است که
نکردی به تو دشمنی ار بدی که خود کردهای تو به نابخردی
کنون کام و خشنودی او بجوی مگردان ز فرمان او هیچ روی
همچنانکه اردشیر به کار اسبان مشغول است، دست روزگار نقشه ها برای وی دارد. از قضا در کاخ اردوان دختری زیبارو به نام گلنار هست که آرام دل اردوان است و اردوان روز خود را با دیدن این زیباروی خوش یمن می کند و چنان به او اعتماد دارد که کلید گنج ها نیز در دست اوست.
که گلنار بد نام آن ماهروی نگاری پر از گوهر و رنگ و بوی
بر اردوان همچو دستور بود بران خواسته نیز گنجور بود
بروبر گرامیتر از جان بدی به دیدار او شاد و خندان بدی
نگارگری از شاهنامه ی بایسنقری در مورد اردشیر، گلنار و اردوان
ادامه مطلب