روش متفاوت حکومت دو فرمانروای مقتدر باستانی: کوروش و آشوربنیپال

همه ی ما درباره ی لوح کوروش پس از فتح بابل، که بسیاری افراد از آن به عنوان نخستین دستاورد بشری در زمینه ی حقوق بشر یاد می کنند، بسیار شنیده ایم. هرچند روش و منش کوروش به زمان و مکان خاصی وابسته نیست ولی ارزشمندی بیشتر ِ این یادگار تاریخی ِ ما وقتی آشکارتر می شود که در بستر زمان به آن بنگریم. به این معنا که میزان تفاوت رویکرد کوروش را با همعصران او مقایسه کنیم. به عنوان مثال رفتار آشوربنیپال مهمترین پادشاه آشور، که یکی از بنام ترین شاهان دنیای باستان است و حدود 100 سال پیش از کوروش می زیسته را بازگو می کنم. در لوح های به جا مانده از آشوربنیپال زمانی که او شرح جنگاوری خود را بازگو می کند، دریایی از خشونت، شقاوت، کینه و انتقامجویی موج می زند و به وضوح او از همه ی رفتارهای خود با سرفرازی یاد می کند و به شقاوتهایش می بالد.

این بخشی از رفتار آشوربنیپال با ایلامیها در لوحی است که به دستور خود او نگاشته شده است [1]:

من شوش را فتح کردم. به قصرهایشان وارد شدم و گنج هایشان را که پر از طلا، نقره و وسایل مختلف بود گشودم. گنجهای سومر، اکده و بابل که پادشاهان پیشین ایلام به دست آورده بودند را گشودم. شیپورهای مسی براقش را در هم کوبیدم و خرد کردم. من زیگورات (زیارتگاه) شوش را ویران کردم. زیارتگاههای ایلام را به نابودی کشاندم. مقبره های پادشاهان جدید و قدیم ایشان را ویران ساختم. آنها را دز برابر آفتاب گذاشتم و استخوانهایشان را به سرزمین آشور بردم. من ایالتهای ایلام را ویران ساختم و بر زمین شان نمک پراکندم.

در بخش دیگری از همین لوح می خوانیم [2]:

“من قبور پادشاهان قدیمی و جدیدش را که از ایشتار پروردگار من نهراسیده بودند…ویران ساختم … من در فاصله بک ماه و بیست و پنج روز، ایالت ایلام را تبدیل به یک ویرانه کردم… من دختران شاهان، زنان شاهان، تمام خانواده قدیمی و جدید شاهان ایلام را، شهربانانش را، ساکنین مرد و زن… چهار پایان بزرگ و کوچک را که تعدادشان از ملخ بیشتر بود، بمنزله غنیمت به مملکت آشور فرستادم…ندای انسانی، صدای سم چهارپایان بزرگ و کوچک، فریادهای شادی… به دست من از آنجا رخت بربست.”

همچنین در شرح جنگ او با برادرش شاماش-شوم-اوکین که پادشاه بابل بود می خوانیم [3]:

در بابل لشکرهایی به ریاست شاماش-شوم-اوکین در برابر آشوربنیپال مقاومت می کردند در حالیکه از کمک غرب و آرامیان بابل خبری نبود. او تا جای ممکن مقاومت کرد ولی در نهایت شهر به کمبود و بیماری دچار شد به گونه ای که حتی از گوشت انسان تغذیه کردند. در نهایت شاماش خود را برای مردمی که این سختی ها را تحمل کردند به عنوان قربانی در آتش می افکند و به این ترتیب دروازه ها باز می شود و آشوربنیپال به بابل وارد می شود. او دستور جدا سازی زبان سربازان را می دهد و بدن کشتگان را به حیوانات درنده می سپارد…جمله ای که در پایان داستان فتح بابل به دست آشوربنیپال در کتاب A history of Babylonia and Assyria آمده است چنین است: او با بابل همانگونه رفتار کرد که نیاکانش رفتار کرده بودند، شهر را در سکوت مرگ فرو برد.

نقش برحسته ی بالا ویران ساختن شهری توسط سربازان آشوربنیپال را به تصویر کشیده است. شعله هایی که در بخش بالایی تصویر به چشم می خورد حکایتگر به آتش کشیدن این شهر است [4].

[1] ویکی پدیای انگلیسی

[2] کتاب “ایران لوک پیر” نوشته ی محمد علی اسلامی ندوشن

[3] کتاب A history of Babylonia and Assyria نوشته ی Robert William Rogers

[4] کتاب The arts of Assyria نوشته ی

Parrot, André

 

میانرودان, هخامنشیان, ایران باستان



نوشته شده در: 30 آبان 1390برچسب:,  20:24      ‌‌‌Gareaghaji ™